𝘼𝙢𝙞𝙧 𝘼𝙡𝙞

نگارش هشتم. درس 3 نگارش هشتم

سلام یه انشا در مورد حواس پنج گانه باشه یکی از حواس ها بعد یا خنده دار باشه یا غمگین ممنون

جواب ها

جواب معرکه

ARMITA:)

نگارش هشتم

باران بی‌امان می‌بارید، قطره‌هایش مثل اشک‌های بی‌امان روی شیشه می‌ریختند. دنیا در پرده ای از خاکستری غرق شده بود، همانند روح من. حس بینایی‌ام، که روزی مملو از رنگ‌ها و زیبایی‌ها بود، اکنون تنها خاکستری را می‌دید، خاکستری بی‌روح و بی‌امید. هر چیزی که می‌دیدم، غم و اندوه را به من یادآوری می‌کرد. برگ‌های خزان‌زده‌ی درختان، آسمان ابری و خاموش، و خیابان‌های خالی از انسان، همه و همه نماد تنهایی و غم بودند. صدای باران، که روزی آرامش‌بخش بود، اکنون مثل ناله‌های دل شکسته‌ام به گوش می‌رسید. هر قطره، یک نفرین بر روزگار بی‌رحم بود. صدای باد، که در میان درختان می‌پیچید، مثل نوای غمگین یک آهنگ عاشقانه‌ی نا تمام بود. حس شنوایی‌ام، که روزی مملو از موسیقی و شادی بود، اکنون تنها صدای غم و اندوه را می‌شنید. صدای سکوت، صدای تنهایی، صدای فقدان، همه و همه در گوشم طنین انداختند. دنیا در چشم‌های من، تار و مبهم شده بود. رنگ‌ها رنگ باخته بودند، و صداها بی‌روح و خسته. حس بینایی و شنوایی‌ام، که روزی پنجره‌ای به روی دنیای زیبا بودند، اکنون زندانبانان روح من شده بودند. آنها من را در زندان غم و اندوه حبس کرده بودند، و راه فراری نبود. تنها سکوت و خاکستری، همراهان همیشگی‌ام شده بودند. و من، در این دنیای خاکستری و بی‌روح، به تنهایی با غم و اندوه می‌جنگیدم.

سوالات مشابه درس 3 نگارش هشتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام